: 341
1402/04/19
پرونده روزی روزگاری تلویزیون | صفحه دوازدهم
یادداشت: نقد و بررسی سریال «آوای باران»، ساخته «حسین سهیلی‌زاده»
یادداشت: نقد و بررسی سریال «آوای باران»، ساخته «حسین سهیلی‌زاده»

تقلید کورکورانه از نوشته‌های نویسنده‌های بزرگ، گاهی یک اثر اجتماعی را به طنزی مبتنی بر هجویات تبدیل می‌کند. آثار اقتباسی مانند باقی آثار می‌توانند در پیوستاری از فاخر-مبتذل قرار گیرند. طبیعتاً قضاوتِ این که سریال تلویزیونی «آوای باران» با دنباله‌روی از ایده‌ی داستانی «الیور توئیست» دقیقاً در کدام نقطه از این پیوستار قرار گرفته، از فردی به فرد دیگر متفاوت است، اما با این حال شاید بتوان نکات انتقادی مشترک بسیاری داشت.

مجله میدان آزادی: «آوای باران» دیگر سریالی است که در بررسی تحریریه میدان آزادی در شمار «بدترین سریال‌های تلویزیون» جای می‌گیرد. در صفحه‌ی دوازدهم پرونده‌ی «روزی روزگاری تلویزیون»، نقد و بررسی این سریال را به قلم خانم «فائزه حسن‌زاده» می‌خوانید:

اقتباس از داستان‌های مشهور برای تولید فیلم و سریال کاری مرسوم است، اما گاهی فراموش می‌شود این دسته از آثار چرا جهانی شده‌اند. گویی فراموش می‌کنیم اگر ایده‌ای در یک اثر با اقبال همراه شده، در دل خود اجماعی از استانداردهای داستانی را نیز دارد. تقلید کورکورانه از نوشته‌های نویسنده‌های بزرگ، گاهی یک اثر اجتماعی را به طنزی مبتنی بر هجویات تبدیل می‌کند. آثار اقتباسی مانند باقی آثار می‌توانند در پیوستاری از فاخر-مبتذل قرار گیرند. طبیعتاً قضاوتِ این که سریال تلویزیونی «آوای باران» با دنباله‌روی از ایده‌ی داستانی «الیور توئیست» دقیقاً در کدام نقطه از این پیوستار قرار گرفته، از فردی به فرد دیگر متفاوت است، اما با این حال شاید بتوان نکات انتقادی مشترک بسیاری داشت.

این سریال تلویزیونی که در سال 1392 و هم‌زمان با ریاست عزت‌الله ضرغامی در سازمان صداوسیما تولید شد، در امتداد آثار دیگر حسین سهیلی‌زاده از جمله «دلنوازان» و «فاصله‌ها» قرار می‌گیرد. هر دوی این سریال‌ها حول محور ماجراهای عاشقانه سعی کردند به معضلات اجتماعی بپردازند؛ ناگفته نماند بیننده‌های زیادی را هم توانستند با خود همراه کنند. سهیلی‌زاده در سریال تلویزیونی «آوای باران» -با همکاری سید محمد هاشمی‌اصل به‌عنوان تهیه‌کننده و نویسندگی علیرضا کاظمی‌پور و سعید جلالی- مجدداً خط محتوایی مشابه دو سریال مذکور را دنبال کرد، طبیعتا مانند آن دو نیز توانست با ایجاد تعلیق در جای‌جای سریال و کشاکش‌های داستانی مخاطب را پای تماشای خود نگه دارد؛ اما بدِ ماجرا جایی است که بعضی نواقص آثار قبلی، در این اثر نیز تکرار شدند؛ از جمله شخصیت‌پردازی و پیرنگ روایی که مفصل به آن خواهیم پرداخت.

خلاصه داستان سریال آوای باران

داستان «آوای باران» داستان جدایی یک پدر و دختر است؛ پدری ثروتمند به نام طه ریاحی (با بازیگری حمیدرضا پگاه) که با جاسازی مواد مخدر در وسایلش، در کشور دیگر برایش پاپوش دوخته می‌شود و به زندان می‌افتد و دخترش باران (آزاده زارعی) که به دست نادر (سام درخشانی) سپرده می‌شود که از قضا قصد بالا کشیدن اموال پدر و دختر را دارد. در کشاکش نادر و همسرش (الهام چرخنده در نقش زیور) با باران، این دختر به دست یک باند تکدی‌گر می‌افتد و همان‌جا بزرگ می‌شود تا آنکه در بزرگسالی‌اش، پدر بازمی‌گردد و او را پیدا می‌کند. این جست‌وجو البته به‌سادگی اتفاق نمی‌افتد چراکه نادر سعی می‌کند دختر خودش، بیتا (نیلوفر پارسا) را به‌جای باران جا بزند تا طه متوجه خیانت نادر و خانواده‌اش نشود. از طرفی پسر نادر (به‌نام فرید با بازی سیاوش خیرابی) که فرد مثبتی است، عاشق باران است و در یافتن باران به طه کمک می‌کند.

نقد فیلمنامه سریال آوای باران

پاراگراف فوق قصد شرح داستان را داشت و طبیعتاً منطق و روند داستان ابهاماتی دارد و سؤال‌هایی برای خواننده به وجود می‌آورد. طرح این سؤالات لازم و طبیعی است اما اگر کسی جوابی برایش یافت، خوب است بقیه را نیز مطلع کند! داستان دقیقاً با ابهام‌هایی کلیدی پیش می‌رود؛ گویی تولیدکنندگان سریال مخاطب را در سطحی از اهمیت برای روشن کردن ارتباط منطقی بین بعضی اتفاقات یا دانستن علت بعضی ماجراها ندانسته‌اند. از ابتدا تا انتهای داستان مشخص نمی‌شود دقیقاً چه کسی و به چه دلیلی برای طه ریاحی پاپوش دوخته است؛ حتی زمانی که او پس از بیست سال مثلاً عفو می‌خورد و آزاد می‌شود، باز هم معلوم نیست چرا و چطور عفو شده و بازگشته است. اما این مورد شاید ساده‌ترین ابهام ماجرا در سلسله موارد پرداخته‌نشده‌ی قصه باشد. طه ریاحی که فردی ثروتمند و دارای جایگاه اجتماعی معرفی می‌شود، مطلقاً هیچ خانواده‌ای جز خواهرزاده‌اش ندارد که دخترش را به او بسپارد! در میان تمام بستگان و نزدیکان باران تنها می‌دانیم مادرش فوت شده که این هم لطفی از الطاف سازنده به مخاطب بوده است! در همین پازل معیوب، خانواده‌ی دیگری به‌عنوان دوست خانوادگی نزدیک باران و طه معرفی می‌شود (که بازیگرانش از جمله امیر دژاکام و سپیده خداوردی با نسبت خواهر و برادری در سریال بودند) اما این خانواده بدون دلیل منطقی و روشن در تمام مدت بیست سال از باران بی‌خبر می‌مانند تا داستان در همان مسیری که تولیدکننده می‌خواسته پیش برود. از انصاف نگذریم سازندگان اثر در این گره خاص، تلاش‌هایی برای توجیهِ آن کردند؛ چراکه پس از بازگشت طه و دیدار با دوست صمیمی و خانواده‌اش، دیالوگ‌هایی از جانب دوستان در توضیح علت بی‌خبری آن‌ها از باران بیان می‌شود که خوب است، اما یک مشکل کوچک دارد: اینکه اصلاً قانع‌کننده نیست! به عبارتی آن حد از صمیمیت، احساس مسئولیت و انسانیتی که از دوست طه و خانواده‌اش بازنمایی می‌شود با چند دیالوگ سطحی که دست و پا می‌زند توجیهی برای نقص قصه بیابد، نمی‌تواند نسبت منطقی برقرار کند.

اما همه‌ی این‌ها را بگذاریم کنار برای بزرگ‌ترین غافل‌گیری این سریال: فرزندی که با یک خال جابه‌جا شد! ماجرا از این قرار است که نادر تنها با گذاشتن یک خال روی گونه‌ی دخترش، او را به‌جای باران به طه معرفی می‌کند و آب از آب تکان نمی‌خورد. چطور ممکن است یک پدر هیچ شناختی از دخترش به‌جز یک خالِ روی گونه نداشته باشد؟! هیچ شباهت و نشانه‌ای در او نیست مگر یک خال بر روی صورت. بعد اینکه چطور طه در طی بیست سال هیچ نوع ارتباطی با هیچ فردی بیرون از زندان نگرفته و عکس و شرح حالی از دخترش نداشته است؟ چه خوب بود اگر پدیدآورندگان قصه، فرق یک زندانی در زندان رسمی یک کشور را با اسیران دزدان دریایی مشخص می‌کردند! در کشاکش همه‌ی ماجراها اما پسر نادر (فرید) موضوع مورد بحث دیگری است. فرید برخلاف پدر، مادر و خواهرش بسیار مثبت و اخلاق‌مدار است. چرا و چگونه؟ کسی نمی‌داند؛ گویی در چهل قسمتِ پنجاه ‌دقیقه‌ای فرصت کافی برای ایجاد دلالت‌ها و پیش‌زمینه‌هایی برای روشن شدن علت و زمینه‌ی تفاوتِ 180درجه‌ای فرید با خانواده‌اش وجود نداشته است. در چند جای دیگر نیز آن‌قدر برای ساخت چهره‌ی قهرمانی از فرید در موقعیت‌های مختلف تلاش می‌شود که مخاطب گیج می‌شود بالاخره شغل فرید چیست که هم مثل یک پلیس ظاهر می‌شود، هم کارآگاه و هم مددکار اجتماعی!

از عشق فرید به باران هم نباید بگذریم. آخرین بار باران و فرید در کودکی هم‌بازی یکدیگر بودند و حالا پس از بیست سال جدایی، فرید با داشتن عکسی از کودکی باران در دست، سناریوی عاشقانه اجرا می‌کند. عجیب و ترسناک است! در کل تمام این مصادیق پیرنگ روایی قصه را تحت‌الشعاع قرار داده و نظم ذهنی مخاطب را مختل می‌کند. از جایی به بعد مخاطبان خودکفا شده و باید سعی ‌کنند بخشی از داستان را خود در ذهن‌شان بپردازند!

بررسی شخصیت‌پردازی در سریال آوای باران

در سریال تلویزیونی «آوای باران» تلاش شده تا شخصیت‌ها خاکستری پردازش شوند، اما تلاشی مذبوحانه است. در یک نگاه کلی شخصیت‌ها به‌راحتی به دو دسته‌ی سیاه و سفید قابل تفکیک هستند؛ بیننده به‌ندرت برای دسته‌بندی آن‌ها دچار تردید می‌شود. در بعضی از شخصیت‌پردازی‌ها آن‌قدر اغراق صورت گرفته که کاراکترها به موجوداتی ماورای ماده تبدیل می‌شوند؛ آن هم در سریالی تلویزیونی در ژانر اجتماعی با دغدغه‌ی پرداختن به مسائل اجتماعی مردمی که درگیر این مسائل هستند. ما در این اثر یا با افرادی سروکار داریم که از فرط خوبی به قدیس می‌مانند، یا از فرط شیطان‌صفتی به ساده‌ترین شکل قابل شناسایی و قضاوت هستند.

در کنار این موارد البته باید به خوبی اثر در پرداختن به کودکان کار و اشاره کرد؛ در طول قصه حضور کودکان کار در پیش‌بردن داستان پررنگ است و سازنده فقط برای خودنمایی مسئله‌ی تکدی‌گری را لمس نکرده بلکه به‌ازای کودکانِ گرفتار باند تکدی‌گر، قصه ساخته و سعی کرده شخصیت برایشان خلق کند. این کودکان و اصل این مسئله فقط در ویترین این سریال قرار نگرفت و با مسیر قصه عجین و درهم‌آمیخته شد و نقش جدی در ساخت داستان داشت. تعدادی از افرادی که به‌عنوان افراد درگیر در مسئله‌ی تکدی‌گری معرفی شدند، از یک حضور ساده فراتر رفتند و به ابعاد خانوادگی و شخصیتی‌شان نیز پرداخته شد. هم‌چنین مهران احمدی در این سریال، بازی خاطره‌سازی داشت تا جایی که مردم تا مدت‌ها او را با نام «شکیب» که رییس باند تکدی‌گران سریال بود، به یاد می‌آوردند.

ژانر فلاکت

در بررسی اثر باید به ژانر آن نیز توجه ویژه داشت؛ ژانر این سریال تلویزیونی اجتماعی، خانوادگی و درام است، اما شما بخوانید ژانر فلاکت! کژفهمی بعضی از تولیدکنندگان این اثر آنجاست که گویی تصور می‌کنند هرچه سیاه‌تر و رقت‌انگیزتر، درام‌تر و اجتماعی‌تر! خوانش تک‌بعدی بعضی سازندگان از درام اجتماعی باعث شده سریال به‌جای طیف رنگی تنها در یک رنگ دیده شود: رنگ سیاه. از اساس اینکه تصور شود اگر ژانری را انتخاب کردیم باید آن را از وجود هر گونه اشاره به سایر ژانرها تهی کنیم و آن‌قدر در ژانر انتخابی اغراق کنیم که مخاطب تنها شاهد اشک و آه باشد و ذهن یک ملت اسیر اضطراب و حال بد شود، دیدگاه اشتباهی است.

در مجموع سریال تلویزیونی «آوای باران» علی‌رغم خوبی‌هایش در پرداخت داستانی مناسب از موضوع مهم کودکان کار و توانایی اثر در نگه‌داشتن مخاطب پای تماشای خود، سریالی تک‌خطی با کاراکترهای غیرپیچیده و پایان‌بندیِ کلیشه‌ای و از پیش مشخص است؛ اثر در طول قصه به جای گره‌افکنی و گره‌گشایی‌های منطقی، از تعلیق‌های مصنوعی برای کش‌دادن ماجرا استفاده می‌کند. این اثر همچنین در کنداکتور شبکه پیروز بود و با زمان و ریتم پخش مناسب -البته در کنار تجربه‌ی سهیلی‌زاده در سریال‌های پرمخاطب- توانست شمار بینندگان خود را زیاد کند. در واقع سهیلی‌زاده به‌خوبی توانست با تولید یک اثر پر از نقص و ابهام حول تعلیق‌های هجران و جذابیت‌های عاشقانه، توجه بیننده‌های سریال‌های تلویزیونی را جلب کند.

https://azadisq.com/mag/ID/341
حق انتشار محفوظ است © میدان آزادی